- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست آن در که ز گوش آمده تا دوش ترا می چکد آب لطافت زبنا گوش ترا
2 یک نگاه از رخ زیبات مرا هست طمع دین ترا عقل ترا صبر ترا هوش ترا
3 آه من سوخت جهانی تو عجب سنگدلی که نیارد نفس سوخته درجوش ترا
4 گرنه در خون دل خود شوی آغشته چو صید کی سک یار کند دست در آغوش ترا
5 یار آنگاه کند با تو سخن از سر لطف که ببیند ز حدیث همه خاموش ترا
6 گر براند زرهی از ره دیگر باز آی که بیک ره نکند یار فراموش ترا
7 خرقه پوشان همه از رشک تو اهلی سوزند که مریدند جوانان قبا پوش ترا