- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسمَست هرکه داغ ِ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت ِ آن داغ دیده را
2 یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
3 آن دگری بر او بِفَشانَد گُلاب و شَهد تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را
4 یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند تا بر کنندش از دل خارِ خَلیده را
5 جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند شرح ِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را
6 القصّه هر کَسی به طریقی ز روی ِ مِهر تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را
7 آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟ چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
8 آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود لیلایِ داغ دیده ی زَحمت کَشیده را
9 بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد آتش زدند لانه ی مرغِ پریده را