1 عمریست که میرود دل اندر ره دوست ذره نبرد راه به منزلگه دوست
2 اهلی بدل مست تو گر نیست امید نومید مباشی از دل آگه دوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت کار دل از دست شد دست هم از کار رفت
2 حال چه پرسی زمن از هجر سوخت کار به مردن کشید قصه ز گفتار رفت
1 سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است مهربانیش ز بهر جگر ریش من است
2 غیرتم با تو چنان است که با خویش بدم هرکه بیگانه زهمر تو بود خویش من است
1 گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما
2 با آن گل گلزار جان کس نام خود گل چون نهد حاشا که گوییم این سخن یک مشت خاشاکیم ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **