1 گویی که تو رُسوایی من با تو نیامیزم رسوا تو مرا کردی نزد همه مرد و زن
2 خواهم که رُخَت بینم بی واسطۀ عینک خواهم که بَرَت گیرم بی حایل پیراهن
1 شکوه بر چرخ برند از دشمن عجبا چرخ بُوَد دشمن من
2 اللّه اللّه به که باید نالید زین ستمگر فلکِ اهریمن
1 خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
2 پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی
1 قبض آقای کمال السلطنه است بایدش امضا کنی بسیار زود
2 پس فرصتی با همین مَشدی سُهَیل تا نمایم من دُعا بر آن وجود
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی