1 بمعبود بیچون که چون گفت کن ز کتم عدم جان زمین بوس کرد
2 که بی طلعت تو درین چندگاه همی بخت بد بر من افسوس کرد
3 دل ار شادیی داشت تلبیس بود لب ار خنده کرد ناموس کرد
1 حبذا ای نسیم جان پرور وی مبارک پی خجسته ا ثر
2 ای زفر تو خاک دیبا پوش وی زدست تو آب جوشنگر
1 ای نقشبند عالم جان اندرین جهان نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان
2 تو صورت جمالی لابل که گشته معنی آن که خود نبود صورتی روان