1 نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا چون سگان در صبح دام خواب می گیرد مرا
2 در مسبب گر چه از اسباب رو آورده ام دل همان از عالم اسباب می گیرد مرا
1 صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا در کمند وحدت آوردند آهوی ترا
2 آستین افشانی بی جای این تردامنان کرد محتاج شراری شعله روی ترا
1 چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را صفحه آیینه بال و پر شود سیماب را
2 از علایق نیست پروایی دل بی تاب را هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به