به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید
1
به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید
که حرفی از دهانش بر زبان خامه می آید
2
نمی دانم به پایان چون برم وصف میانش را
که در هر حرف، مویی بر زبان خامه می آید
3
اگر خواهی سر مویی نپیچد سر ز فرمانت
به خاموشی زبانی چون زبان شانه می باید