در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت
1
در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت
غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت
2
لنگر آسودگی دست مرا بر چوب بست
تا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافت
3
گریه شادی حجاب چهره مقصود شد
بعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت