در چمن ای دل چو من غیر از گل از فرخی یزدی غزل 136

فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی

در چمن ای دل چو من غیر از گل یکرو مباش

1 در چمن ای دل چو من غیر از گل یکرو مباش گر چو من یکرو شدی دربند رنگ و بو مباش

2 تا نخوانندت بخوان هر جا مشو بی وعده سبز تا نبینی رنگ زردی چون گل خودرو مباش

3 گاه سرگردانی و هنگام سختی بهر فکر ای سر شوریده غافل از سر زانو مباش

4 نان ز راه دست رنج خویشتن آور بدست گر کشی منت بجز منت کش بازو مباش

5 از مناعت زیر بار گنبد مینا مرو وز قناعت ریزه خوار روضه مینو مباش

6 چون تساوی در بشر اسباب خیر عالم است بی تفکر منکر این مسلک نیکو مباش

7 راست بین گوشه گیر از جفت خود شو همچو چشم کج رو بالانشین پیوسته چون ابرو مباش

8 شیر غازی را در این شمشیر بازی تاب نیست یا سپر افکن به میدان یا سلامت جو مباش

9 فرخی بهر دو نان در پیش دونان هیچوقت چاپلوس و آستان‌بوس و تملق‌گو مباش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر