- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در چمن تا قد سرو تو برافراخته است روز و شب نوحه گری کار من و فاخته است
2 برد با کهنه حریفی است که در بازی عشق هرچه را داشته چون من همه را باخته است
3 بگمان غلط آن ترک کمانکش چون تیر روزگاریست مرا از نظر انداخته است
4 جان من ز آه دل سوخته پرهیز نمای که بدین سوختگی کار مرا ساخته است
5 مستی چشم تو با ابروی کج عربده داشت یا پی کشتن من تیغ ستم آخته است
6 چنگ بر طره پرچین تو زد آنکه چو باد تا ختن از پی این مشک ختا تاخته است
7 فرخی دلخوش از آن است که این مردم را یک به یک دیده و سنجیده و بشناخته است