1 رغم آن دل که نگه دارندش زیر آن زلف سیه دارندش
2 مشک بیزلف تو نتواند بود گر به شمشیر نگه دارندش
3 بر رخ خوب تو ماند چیزی مه اگر زیر کله دارندش
4 در زمان سر بنهد بر پایت پایت ار بر سر مه دارندش
5 چشم خسرو به گه آمدنت منتظر بر سر ره دارندش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نشدت دل که به این دل شده مهمان آیی کعبه دل شوی و در حرم جان آیی
2 ای مسیح من و جان همه آخر تا کی یک نفس بر سر این کشته هجران آیی
1 از نکو بد نگو نمی آید تو نکویی، نکو نمی آید
2 با من اربد کنی، نکو کن، از آنک بد جز از تو نکو نمی آید
1 روز عید است به من ده می نابی چو گلاب که ازان جام شود تازه ام این جان خراب
2 جان من از هوس آن، به لب آمد اکنون به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکراب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به