1 رغم آن دل که نگه دارندش زیر آن زلف سیه دارندش
2 مشک بیزلف تو نتواند بود گر به شمشیر نگه دارندش
3 بر رخ خوب تو ماند چیزی مه اگر زیر کله دارندش
4 در زمان سر بنهد بر پایت پایت ار بر سر مه دارندش
5 چشم خسرو به گه آمدنت منتظر بر سر ره دارندش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شناخت آنکه غم و محنت جدایی را بمیرد و نبرد سلک آشنایی را
2 به اختیار نگردد کس از عزیزان دور ولی چه چاره کنم فرقت قضایی را
1 ابر میبارد و من میشوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
2 ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
1 عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تازه کن خستگان را گه گه از پاسخ جفایی تازه کن
2 غمزه را آشفته ساز و خون ما بر خاک ریز خنده را بر لب گمار و خون بهایی تازه کن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **