1 در شعر هر که از پی معنی خاص رفت شیری است که بقوت خود در شکار شد
2 وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد
3 کم همتی مکن که در فیض بسته نیست کس ناامید کی ز در کردگار شد
1 گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را
2 لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را
1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
1 تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما
2 گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما