1 در شعر هر که از پی معنی خاص رفت شیری است که بقوت خود در شکار شد
2 وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد
3 کم همتی مکن که در فیض بسته نیست کس ناامید کی ز در کردگار شد
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست
2 ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل مجنون بهیچ وادی نیست