1 در مستی اگر کسی نکویا نه نکوست از می نبود نیک و بد از عادت و خوست
2 می آتش محض است و چون آتش افروخت در هر چه فتد همان دهد بو که دروست
1 ز فتراکسوار من چه معراجی است آهو را سر آن آهویی گردم که قران میشود او را
2 نکوخویی ز خوبان رشک عاشق بار میرود از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را