1 در غمکده ای که شادیش جز غم نیست تنها نه همین خاطر ما خرم نیست
2 بر هر که نظر کنی گرفتار غم است گویا دل شاد در همه عالم نیست
1 دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
2 فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
1 کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟ بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست!
2 نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست
1 اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید وگر همدرد مجنونی غم دیوانگی باید
2 رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند