1 از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را بر آخور ریاضت صد سال بسته باشی
2 در وقت خشم و شهوت با اینهمه ریاضت زنجیر بگسلاند در فحش بی تحاشی
1 منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست
2 ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل مجنون بهیچ وادی نیست
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را