من آن ساعت که از مادر بزادم از ایرج میرزا مثنوی 1

ایرج میرزا

آثار ایرج میرزا

ایرج میرزا

من آن ساعت که از مادر بزادم

1 من آن ساعت که از مادر بزادم به دام مهر و چنگ مه فتادم

2 مرا گفتند مهر و مه دو خادم به نوبت روز و شب بر من مُلازم

3 یکی ماما یکی لالای من شد سر زانوی این دو جای من شد

4 به من گفتند کاین لالا و ماما کُهن خدمتگزارانند بر ما

5 نیاکان تو را هم این دو بودند که روز و شب پرستاری نمودند

6 توهم از این دو یابی پرورش ها خوری از سفره اینان خورش ها

7 گرفتم بیش راه زندگانی ز طفلی پا نهادم در جوانی

8 ز یک تا سن سیّ و چِل رسیدم خودی آراستم ، قدّی کشیدم

9 به زیورها همی کردم مزین برون و اندرون خانه من

10 لبم از لعل شد دندان ز لُولُو ز نقدِ عمر جیب و جَیب مملو

11 دو چشم از جزع و دو گونه ز مرجان گهرهای فراوان هشته در جان

12 ز عنبر موی کردم از صدف گوش ز سیم ساده آکندم بُنا گوش

13 چوکم کم صاحب این مایه گشتم رفیق دختر همسایه گشتم

14 بنای شهوت و مستی نهادم زمام دل به دست نفس دادم

15 دو خادم یافتندم غافل و مست برای غارتم گشتند هم دست

16 چو آگاه از درون بیت بودند اثاث البیت را یک یک ربودند

17 یکی شب آمد و لعل لبم برد یکی روز آمد و رختِ شبم برد

18 یکی از نقد عمرم کاست کم کم یکی از گوهر جانم دمادم

19 دو جِزع و سی و دو لُو‌ءلُوء شد از چنگ یکی از شیشه و آن دیگر از سنگ

20 چه گویم خود چه ها آمد به روزم چسان کردند کم کم مایه سوزم

21 تهی شد خانه ، خالی ماند دستم به پنجاه و سه سال اینم که هستم

22 نه احساسات من باقی نه افکار همانا صورتی هستم به دیوار

23 سپارم نوجوانان وطن را که گاهی بنگرند این عکس من را

24 ز کَیدِ مهر و مه غافل نمانند جوانی را به غفلت نگذرانند

عکس نوشته
کامنت
comment