1 نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند
2 تو مرا لایق این خدمت تشریفی ده زانکه تحسین تهی ام دگران خود گویند
1 ضیاء دین را دعا همی گویم همی کنم همه وقتی تنسم اخبار
2 زگوشت داد بدادی تو قلتبان دایم که میدهند کنون بیست من بیکدینار
1 باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
2 از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
1 باز خورشید قصد بالا کرد باز آثار خوب مبدا کرد
2 ماه منجوق گل پدید آورد علم نو بهار پیدا کرد