1 از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم نشکسته است آبله در زیر پا مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رتبه بال پری باشد پر تیر ترا شوخی چشم غزالان است زهگیر ترا
2 می شود سرسبز از عمر ابد، آن را که کشت داده اند از چشمه خضر آب شمشیر ترا
1 مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را نگاه دار چو آیینه در نمد خود را
2 نمی توان نفس از دار و گیر عقل کشید به زور می برهانید از خرد خود را
1 از عذار او بپوشان دیده امید را تکمه از شبنم مکن پیراهن خورشید را
2 در بهشت عافیت افتادم از بی حاصلی شد حصاری بی بری از سنگ طفلان بید را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به