بامن از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 116

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

بامن ایدوست ستمگر چو جهانی چکنم

1 بامن ایدوست ستمگر چو جهانی چکنم هر چه خواهی ز جفا می بتوانی چکنم

2 نیک و بد ازین دندان بتو میباید ساخت نگزیرد دل من از تو که جانی چکنم

3 گرچو جان رخ بنمائی چو جهان جور کنی نبود سخت عجب جان جهانی چکنم

4 همه را باز نوازی همه را باردهی خود مرا یاد نیاری و نخوانی چکنم

5 در سخن با همه کس شکرباری ز دهان بامن از بخت من ار تلخ زبانی چکنم

6 دوش گفتی ز سر خشم بسوزم دل تو دل تو داری و دل از تست و تو دانی چکنم

7 یاد دارم که تو با بنده نه چونین بودی من همانم که بدم گر تو نه آنی چکنم

8 خود گرفتم که زر و سیم بچنگ آرم باز بجوانی که گذشت آه جوانی چکنم

9 پای برجا نبود با تو سخنهای چنین چه دهم درد سرخویش و گرانی چکنم

عکس نوشته
کامنت
comment