- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من که چون شمع ز داغ تو صدم روشنی است گر بگریم ز غمت غایت تر دامنی است
2 شب چراغ غم دل از در دلها طلبند ورنه محمود چکارش به در گلخنی است
3 این چه سحرست که آن آهوی صید افکن تو خود بخواب است و صدش غمزه بصید افکنی است
4 آفتابی تو و کس را نبود تاب نظر مگر آن کس که چو آیینه دلش آهنی است
5 ای ز جان پاک تر آن لعل می آلود بنوش کز کمینگاه دلم وسوسه در رهزنی است
6 همه کس درد دل خود به طبیبان گفتند قصه درد دل ماست که نا گفتنی است
7 اهلی از زخم رقیب است ز رحمت محروم غایت دوستی مدعیان دشمنی است