1 اول به سینه بهر غمت جای کرده ام وآنگاه دلبری چو تو خود رای کرده ام
2 شادی به روی تو چو غمم بهر روی تست اینک درون جان خودت جای کرده ام
3 سنگم که می زنند مگو کاین نهفته دار کاین جلوه خویش را به ته پای کرده ام
4 بیرون کشم دو دیده که در عهد حسن تو گه گه نظر به ماه شب آرای کرده ام
5 مجنون روزگار توام کز غم تو خو با آهوان بادیه پیمای کرده ام
6 وصف تو نیست در خور خسرو، من این صفت وام از سخنوران شکرخای کرده ام