1 بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم خاکیم در رهت، قدمی خاک تر شویم
2 گر بخششی دگر نکنی، خون من بریز باری بدین بهانه به نامت سمر شویم
3 عقلم ز نام و ننگ خبر می دهد هنوز بنمای یک کرشمه که تا بی خبر شویم
4 شبها قرار نیست، دمی گر بود قرار بادی وزد زلف تو زیر و زبر شویم
5 ما را نماند خواب، رها کن که بعد از این بر پات رو نهیم و به خواب دگر شویم
6 ما را دگر مگوی که جای حواله نیست دل کو که ناوک دگری را سپر شویم
7 مقصود خسرو است ز تو یک نظر که تا هر روز نیم کشته آن یک نظر شویم