گر پریشان خم گیسوی تو از شانه از فرخی یزدی غزل 101

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود

1 گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود هر خمی منزل جمعی دل دیوانه نبود

2 تیشه بر سر زد فرهاد و چو شیرین جان داد دیگران را مگر این همت مردانه نبود

3 گر به کنج دل من غیر غمت راه نیافت جای آن گنج جز این خانه ویرانه نبود

4 جذبه عشق مرا برد بجائی که ز وصل فرق بین فرق و محرم و بیگانه نبود

5 خرم آن شب که ز پیمانه چو پیمان بستی شاهد ما و تو جز شاهد پیمانه نبود

عکس نوشته
کامنت
comment