1 شاعری را اگر دهی دشنام بر تو آنرا وظیفه پندارد
2 ور قفائی خورد ز تو بمثل سر سال آن قفا طمع دارد
3 بر امید وظایف مردم شب نباشد که روز نشمارد
4 هر کرا راه و رسم این باشد بر تو مرسوم خویش بگذارد؟
1 از طبع تو جزگهر چه خیزد بالفظ تو جز شکر چه خیزد
2 با کلک تو از گهر چه خیزد بالفظ تو از شکر چه خیزد
1 هر نفس کان نز پی یاد جلال ذوالجلال در جهان جان بر آری آن وبالست آن وبال
2 هان بتوحید خدای و نعت پیغمبر گرای تا شود کفارت آن ترهات خط و خال
1 ای بانصاف خواجه آفاق وی بتحقیق از بزرگان طاق
2 عدل تو دیو ظلم را لاحول جود تو زهر فقر را تریاق