1 گر ترقی همچو ماه نو کند حال کسی در تنزل عاقبت افتد ز جور روزگار
2 شاد زی اهلی بهر حالی که پیش آید ترا زان که غیر از حق نماند حال کس بری کقرار
1 الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
2 از آن روزست در دلها خیال دانه خالت که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دلها
1 ساقی بنشین که با تو دمساز شویم نرگس صفت از باد سر انداز شویم
2 آریم بگردن صراحی دستی هر چند که پیریم جوان باز شویم
1 تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم روزی بدود دل ز فراق تو شب کنیم
2 تا چند جام لعل نهد لب بلب مرا ما کاسه های دیده ز خون لب بلب کنیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به