گر یار به دل درون نباشد از امیرخسرو دهلوی غزل 590

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

گر یار به دل درون نباشد

1 گر یار به دل درون نباشد صبر از دل من برون نباشد

2 بی خواب و قرار ماندم، آری دل گمشده را سکون نباشد

3 گر صبر کنیم، جان توان برد لیکن چه کنیم چون نباشد؟

4 ای دوست، ز گریه هم بماندم کاندر تن مرده خون نباشد

5 دل برد ز خسرو آرزویت جان برد، ولی کنون نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر