بود اگر تهران دمی از فرخی یزدی دیوان اشعار 16

1 بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان بر فلک می رفت کی فریاد آذربایجان

2 خاک خود خواه خطر خیز ری بی آبروی داد بر باد فنا بنیاد آذربایجان

3 یسکر از بی اعتنائیهای تهران شد خراب خطه مینووش آباد آذربایجان

4 از فشار خارج و داخل زمانی شاد نیست خاطر غم دیده ناشاد آذربایجان

5 مکری و سلدوز و سلماس و خوی و ساوجبلاغ سر بسر پامال شد ز اکراد آذربایجان

6 از ارومی بانگ هل من ناصروینصر بلند کو معینی تا کند امداد آذربایجان

7 خصم خیره بخت تیره والی از اهمال سست سخت اندر زحمتند افراد آذربایجان

8 نیست رسم داد کز بیداد شخصی خودپرست کر شود گوش فلک از داد آذربایجان

9 کی روا باشد به بند بندگی گردد اسیر ملت با غیرت آزاد آذربایجان