1 اگر نسبتم نیست یا هست حرم اگر نعمتم نیست یا هست رادم
1 همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست
1 چه سود کند، که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد
2 پیش همه مردمان و او عاشق جوبنده بخاک بر به بجخیزد
1 چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر چو درد سر کندش مردمان دژم گردند
2 چنان چه باید بودن که گر سرش ببری بسر بریدن او دوستان خرم گردند