1 اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد سرش سبز بادا، بگو تا بگیرد
2 نهانی مریز، ای پسر، خون عاشق که روزی ترا آشکارا بگیرد
3 لبش خورده خونم، گرش من بگیرم همان هر دو لب یکدگر را بگیرد
4 دو زلفت دو عقد است رأس و ذنب را که خورشید را بی محابا بگیرد
5 وزان عقد خورشید یابد رهایی دگر خدمت شاه والا بگیرد