گر از دو روز عمر مرا یک نفس از فرخی یزدی غزل 109

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند

1 گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند در انتظار ناجی فریادرس بماند

2 هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار جز فارس را که فارس همت فرس بماند

3 دل می‌تپد به سینه تنگم ز سوز عشق چون مرغ بی‌پری که به کنج قفس بماند

4 در انتظار یار سفر کرده سال‌هاست چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند

5 مفتی شراب خورد و صراحی شکست و رفت مطرب غنا نخواند و به چنگ عسس بماند

6 هر گل شکفت و رفت به باد از جفای چرخ اما برای خستن دل، خار و خس بماند

7 در شاهراه علم که اصل سعادت است هرکس نرفت پیش ز مقصود پس بماند

عکس نوشته
کامنت
comment