- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما
2 با آن گل گلزار جان کس نام خود گل چون نهد حاشا که گوییم این سخن یک مشت خاشاکیم ما
3 از پرتو شمع ازل گر زنده شد جان چون شرر میرد چو گردد دور از و زین غصه غما کیم ما
4 جایی که سیمرغ خرد در قاف قدرت کم پرد در جلوه ما همچو مگس یا رب چه بی باکیم ما
5 در گلشن الطاف او خاری نیازارد دلی از خار خار طبع خود چون غنچه دل چاکیم ما
6 نیکان سر افراز عمل شیباز دست شه شدند سر گشته از بخت نگون چون صید فتراکیم ما
7 زهر گنه در جان ما کردست کار خویشتن اما هنوز از لطف او دربند تریاکیم ما
8 هر چند ابر رحمتش شوید ز ما گرد گنه مغرور هم نتوان شدن کز هر گنه پاکیم ما
9 اهلی بکنه ذات او کز فهم ما بالاتر است نتوان رسید از درک خود گر جمله ادراکیم ما