1 گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر که کار دیو بود گفتگوی خود بینی
2 چنان بزی که گر آیینه پیش رو داری جمال دوست به بینی نه روی خود بینی
1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت