1 ایدوست خط مشگین بر روی آب منویس بر روی خط نوشتن نبود صواب منویس
2 صبر از دلی چه خواهی کز هجر تو خرابست دانی که شرط نبود خط بر خراب منویس
3 هر قصه که آنرا بر خون دل نویسم آنرا بخوان که شاید آنرا جواب منویس
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
2 بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
1 باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
2 از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
1 روی یارم ز آفتاب اکنون نکوتر میشود تا به گرد ماه از مشک چنبر میشود
2 مرکز شمشاد او از لعل و یاقوت آمدست پر او ز دیبای او از مشک و عنبر میشود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به