1 من دوش پنهان میشدم تا قصر جانان سنگنک نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنک
2 دیدم نگار نازنین بر تخت زر در خواب خوش من از نهیب بیم او چون بید لرزان سنگنک
3 کردم دو انگشتان دراز آهستهک آهستهک برداشتم برقع به ناز از ماه تابان سنگنک
4 یک نیمه نرگس باز کرد از خواب جنبانید سر شد بر رخ همچون مهش زلف پریشان سنگنک
5 گفتا به من ای باهنر گفتم منم مسکین تو تا گر کسی یابد خبر ای راحت جان سنگنک
6 باری به کام خویشتن آوردمش در بر دمی بانگ نوا زد آن زمان مرغ سحرخوان سنگنک
7 گفتا که حافظ خیز و رو صبح است بر ایوان شاه بر شاه خوان این قصه را از خلق پنهان سنگنک