- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
2 گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
3 یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
4 یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
5 لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضَیَغمِ نَر را
6 گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
7 لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد مِی نوشم و با وی بکنم چاره شر را
8 جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
9 ای کاش شود خشک بنِ تاک و خداوند زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را