1 ای کاش که راز دل مبرهن میشد مقصود و مرام ما معین میشد
2 هرگونه سیاستی که دارد دولت تا حد لزوم صاف و روشن میشد
1 آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست سرمایه دار دهر چو او بی نیاز نیست
2 گر دیگران تعین ممتاز قائلند ما و مرام خود که در آن امتیاز نیست
1 ای دوره طهمورث، دل یکدله باید کرد یک سلسله دیوان را در سلسله باید کرد
2 تا این سر سودائی، از شور نیفتاده در راه طلب پا را، پر آبله باید کرد
1 در شرع ما که قاعده اختصاص نیست حق عوام نیز قبول خواص نیست
2 دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن بگزین طریقهای که در آن اختصاص نیست
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی