1 من آن روزی که چون شبنم عزیز این چمن بودم تو ای باد سحرگاهی کجا در بوستان بودی؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا
2 داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا
1 از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را نیست غیر از دانه آب این آسیای باد را
2 آب شد پیکان او تا از دل گرمم گذشت می گدازد نامه من خامه فولاد را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به