-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قدری می صاف کهنی خواسته بودم زانکسکه اگر راست بگویم نه کسی بود
2 امروز فرستاد یکی شیشه آبم چونانکه بهر قطره او در مگسی بود
3 از زنگ تو گفتی ز دل او نسبی داشت وز گند تو گفتی زدهانش نفسی بود
4 چون دیدم ازینگونه پشیمان شدم الحق دانستم کان خارج و بد ملتمسی بود
5 گفتم که بدو باز برو عذر بخواهش گو خواهش دوشینه ماهم هوسی بود
6 آخر من بی آب نه در بادیه بودم اینقدر بهر حال مرا دسترسی بود
7 آن از پی مستیم همی بایست ار نه ما را بچه خانه ازان جنس بسی بود