شانه می‌خواهم که دم زان از اهلی شیرازی غزل 595

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شانه می‌خواهم که دم زان کاکل پُرخم زند

1 شانه می‌خواهم که دم زان کاکل پُرخم زند پر زبان تیزست ترسم عالمی بر هم زند

2 چیست دانی نسبت آب خضر با لعل تو مرده‌ای کز روح‌بخشی با مسیحا دم زند

3 هرکه چون پروانه پیش شمع رویش جان نباخت بهتر آن باشد که لاف عشقبازی کم زند

4 آتش عشقت نگیرد در رقیب سگ‌صفت زان که این برق بلا در خرمن آدم زند

5 من به غم شادم چو اهلی گو دلم خرم مباش نیست عاشق هرکه او لاف از دل خرم زند

6 من که در خون می‌تپم با من که خواهد دوست گشت هر که دید احوال من از دوستی بیزار شد

7 کار اهلی چند جان کندن بود از دست دل عاقبت چون کوهکن دست و دلش از کار شد

عکس نوشته
کامنت
comment