دلم از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 44

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد

1 دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد

2 مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن که دل چو وعده تو پای در عدم دارد

3 ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟ کسی خورد که بخروارها درم دارد

4 میان اینهمه محنت نگوئیم چونی کسیکه چو نتوکسی دارد او چه غم دارد

5 ز روزگار قفاها چنین خورد بیشک چو من گدای که معشوق محتشم دارد

6 گمان من همه این بود کوچودل ببرد بجان ندارد قصدی ولیک هم دارد

7 دل من ارزجهان اختیار عشق تو کرد سزای خویش بدین کرده لاجرم دارد

عکس نوشته
کامنت
comment