-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در رخ یار خویشتن خندم برگل و لاله و سمن خندم
2 هرگه آن سر و قد خرام کند بر قد سرو در چمن خندم
3 گفتم از عشق خون همی گریم گفت من بر چنین سخن خندم
4 تاکی ازدوست رغم دشمن را چون بباید گریستن خندم
5 گوئی از ظن بیهده مگری چون توی گریی چه سود، من خندم
6 تو بصد دیده میگری چو نشمع تا چو گل من بصد دهن خندم
7 من مسکین بدست چو نتو حریف گر نگریم بخویشتن خندم