- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم من که عارف جانم آمد رفیقِ سابقِ طهرانم آمد
2 شدم خوشوقت و جانی تازه کردم نشاط و وَجدِ بیاندازه کردم
3 به نوکرها سپردم تا بدانند که گر عارف رسد از در نرانند
4 نگویند این جَنابِ مولوی کیست فُلانی با چنین شخص آشنا نیست
5 نهادم در اطاقش تختِ خوابی چراغی، حوله ای، صابونی، آبی
6 عرقهایی که با دقّت کشیدم به دستِ خود دَرونِ گنجه چیدم
7 مهیّا کردمش قِرطاس و خامه برایِ رفتنِ حمّام جامه
8 فراوان جوجه و تیهو خریدم دوتایی احتیاطاً سر بریدم
9 نشستم منتظر کز در در آید ز دیدارش مرا شادان نماید