1 دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش مانند خضر، تشنهٔ آب بقا نیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 مد احسان است بسم الله دیوان صبح را ره به مضمون می توان بردن ز عنوان صبح را
2 صادقان را بهر روزی زحمتی در کار نیست کز تنور سرد، گرم آید برون نان صبح را
1 عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟ آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
2 سنگ را سرمه کند نقش پی گر مروان پای مجنون ز خس و خار چه پروا دارد؟
1 در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟ راه دوری پیش داری، رو به پس کردن چرا
2 شکر دولت سایه بر بی سایگان افکندن است این همای خوش نشین را در قفس کردن چرا
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **