دیشب از غم تا سحرگه آه سردی از فرخی یزدی غزل 162

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم

1 دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم آه سردی داشتم آری که دردی داشتم

2 سرخ روئی یافتم از دولت بیدار چشم ورنه پیش از اشکباری رنگ زردی داشتم

3 زورمندی بین که تنها پهلوان عشق بود گر به میدان محبت هم نبردی داشتم

4 از رفیقان سفر ماندم عقب فرسنگها یاد از آن روزی که پای ره نوردی داشتم

5 باغ و ورد عاشقان نبود بغیر از داغ و درد داغ و دردی دوش همچون باغ و وردی داشتم

6 تیشه بالای سر فرهاد خونها خورد و گفت وه چه صاحب درد شیرین کار مردی داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment