-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز و شب در هجر او غم میخورم وانده آن روی خرم میخورم
2 در صف دردی کشان درد او صدقدح خوشخوش بیکدم میخورم
3 این قفاها بین که از دست غمش میخورم در هجر و محکم میخورم
4 باغم او صد ملامت میکشم تا نگوئی غم مسلم میخورم
5 گفتمش زلف تو دل از ما ببرد گفت ورجان میبرد غم میخورم؟
6 او چو چنگم در نوازش میزند من چو نی مینالم و دم میخورم
7 هم بدم زین بیش نتوان زیستن ور دم عیسی مریم میخورم
8 چند توبت کردم ار غم خوردنش می ندارد فایده هم میخورم