1 گیرم که مرا هر سر مو یک قلم است گر شرح غمت نویسم این نیز کم است
2 بس دم نزم که بر دل روشن تو حاجت سخن نیست که دل جام جم است
1 ز فتراکسوار من چه معراجی است آهو را سر آن آهویی گردم که قران میشود او را
2 نکوخویی ز خوبان رشک عاشق بار میرود از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را