1 دادم به مسیوهال خراسان را عیسی صفت گریختم از احمق
2 نادان به کارها شده مستولی دانا به خون دل شده مستغرق
1 تا بر سر است سایۀ شه زاده ایرجم گویی مگر به تاج فریدون مُتَوَّجَم
2 ما هر دو شاه زاده و ما هر دو ایرجیم اما چه ایرجی بود او ، من چه ایرجم!
1 چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری
2 چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری
1 چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید
2 جهد کردم تا نگویم رازِ دل بر هیچکس می کشان را رازِ دل بی اختیار آید پدید
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی