1 از طره تو جز ره سودا نیافتم وز غمزه تو جز در غوغا نیافتم
2 در زلف تو شدم که بجویم نشان دل خود را ز دست دادم و دل را نیافتم
3 تا دردی غم تو به کام دلم رسید در دیده جز سرشک مصفا نیافتم
4 گویند «یافت هر کسی از دوستان وفا» باری من ستمکش رسوا نیافتم
5 بوسی به حیله ها ز لبت یافتم شبی بیش آنچنان مراد مهیا نیافتم
6 بر کام من هر آنچه ز جام لبت رسید از جام خضر و کام مسیحا نیافتم
7 سلطانی از نسیم وصال تو بهره مند من جز سموم هجر در اعضا نیافتم