1 من حسرت آب زندگانی نخورم در خوان جهان جز کف نانی نخورم
2 چون زندگیم غم جهان خوردن بود مردم که دگر غم جهانی نخورم
1 به هنگام سیهروزی علم کن قد مردی را ز خون سرخفام خود بشوی این رنگ زردی را
2 نصیب مردم دانا به جز خون جگر نبود در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزهگردی را
1 چنان کز تاب آتش آب از گرمابه میریزد ز سوز دل مدام از دیدهام خونابه میریزد
2 به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل چو رود هیرمند اشک از رخ رودابه میریزد
1 نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند
2 در مقام صلح این قوم ار سپر انداختند تیغ بازی با سلحشوران جنگی میکنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند