1 گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان در مال کسان میل بدین پایه حرام است
2 ما را که خدا داده بود چشمه حیوان دریوزه آب از در همسایه حرام است
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را